قرآن انسان را به پیروى از عقل و دانش و برهان دعوت مى نماید، و از اوهام و خرافات و عقاید بى اصل و اساس برحذر مى دارد.
عصر ظهور اسلام و نزول قرآن هنگامى بود که جامعه آن روز سخت اسیر موهومات و خرافات بود; یعنى مردم معتقد به یک سرى عقاید و کارهایى بودند که هیچ گونه اصل و اساس صحیحى نداشت.
یکى از کارهاى مهم پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود که با خرافات و اوهام و افسانه هاى آن زمان مبارزه نمود، که قرآن مجید از آن ها تعبیر به «غل و زنجیر» مى کند و مى فرماید: پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و این غل و زنجیرها را از گردن آن ها برداشت: «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَـلَ الَّتِى کَانَتْ عَلَیْهِمْ; (اعراف،157) و از دوش آنان قید وبندهایى را که بر ایشان بوده است برمى دارد.»
مقصود قرآن از غل و زنجیرى که در دوران طلوع اسلام به دست و پاى عرب جاهلیت بود، غل و زنجیر آهنى نیست، بلکه مقصود همان کفر و شرک، و اوهام و خرافاتى است که فکر و عقل آن ها را احاطه کرده و از رشد و نمو باز مى داشت چرا که قید و بند اوهام و خرافات به مراتب زیان بخش تر از گیر و بند زنجیر آهنین است; زیرا زنجیرهاى آهنین پس از گذشت مدتى از دست و پا برداشته مى شود و فرد زندانى با فکر سالم و منزه از خرافات گام در زندگى مى گذارد، امّا سلسله هایى که از اوهام و اباطیل، بسان رشته هاى سردرگم، به عقل و شعور و ادراک انسان پیچیده مى شود; چه بسا تا دم مرگ با انسان همراه مى باشد، و او را از هر گونه تلاش، حتى براى باز کردن این قید و بند; باز مى دارد. انسان با فکر سالم و در پرتو عقل و خرد مى تواند هرگونه قید و بند آهنین را در هم شکند، ولى فعالیت و تلاش انسان بدون فکر سالم و دور از هرگونه وهم و خیال، نقشى بر آب و عارى از فایده مى شود.
خداوند سبحان درباره کسانى که از عادات و خرافات باطل نیاکانشان پیروى مى کردند و به سخنان پیامبر توجه نمى کردند، مى فرماید: «صُمّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ; (بقره،171) کر و لال و نابینا هستند; از این رو چیزى نمى فهمند.»
در آیات 15 ـ 22 سوره زخرف نیز درباره برخى افراد پیرو خرافات و اباطیل مى فرماید:
«مَّا لَهُم بِذَ لِکَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ; (زخرف،20) آنان به این ]دعوى[ دانشى ندارند ]و [جز حدس نمى زنند.»
آیات: بقره، 116; مائده، 3، 17، 18، 72ـ77، 103; انعام، 100، 136، 140، 144; یونس، 18; اسراء، 40; نحل، 56ـ59; مریم، 81، 88ـ92; انبیاء، 24، 26، 52ـ54; صافات، 149ـ159; احزاب، 37، و...نیز مربوط به برخى خرافات و عقاید باطل مى باشد.•
از مجموع این آیات استفاده مى شود که اسلام و قرآن با خرافات و عقاید باطل مخالف است و پیروى از آن را جایز نمى داند، و پیروى از برخى خرافات گناه بزرگ، و چه بسا ممکن است کفر و شرک به خدا باشد; بنابراین انسان باید پیرو حقیقت باشد، و تا مى تواند جلو خرافات و عقاید باطل را بگیرد; چنان که یکى از کارهاى انبیاى الهى، مبارزه با خرافات و عقاید باطل بوده است.
چرا یه مدت ننوشتم؟!
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتاخت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
حدود پانزده روز است که نتوانستم پست جدیدی را به عنوان یک پست قرآنی در وبلاگ از قرآن بپرس ایجاد کنم چون احساس کردم باید به نوشته هام یه رنگ و لعاب قرآنی بدم مثل این که اسم قرآن رو با وبلاگم یدک می کشم بنابراین با خودم فکر کردم دیدم قرآن زیبایی های بسیاری داره ولی من هر چه تلاش کردم نتونستم با یادداشت های خودم اون زیبایی ها رو به دنیا نشان بدهم تصمیم گرفتم دیگه ننویسم تا این که با خودم عهد ببندم از این به بعد جوری بنویسم که لاء قل خیالم راحت بشه حق قرآن رو در حد توانم ادا کردم آخه بیخود نیست که قرآن ازامثال من نزد خدا شکایت می کنه که چرا اونو از مهجوریت در نیاوردم چرا به مردم نگفتی قرآن فقط مال مراسم عروسی توی سفره عقد قرائت در مراسم ختم و یا برای بالا سر گرفتن هنگام مسافرت نیست ،
آنقدر قرائت قرآن به مراسم های عزاداری خلاصه شد که متاسفانه حتی برای برخی از بچه مسلمون ها هم شرطی شده اونا هم فکر می کنند مثلا اگه توی وبلاگ من تلاوت قرآن پخش بشه معنایش اینه که وبلاگ من عزاداری داره؟!
به نظرشما قرآن فقط برای این چیزا اومده ؟!
این همون قرآن نیست که بارها دشمنان اسلام تلاش کردند نقطه ضعفی از اون بگیرند اما نه تنها موفق نشدند بلکه بر رسوایی خود افزودند ؟
این همون قرآنی نیست که هنوز کسی را یارای هماوردی با آن نیست ؟
چند وقت پیش من قرائت " لو انزلنا " عبدالباسط رو برای یه جوون مسیحی گذاشته بودم بدون اغراق می گویم 20 دقیقه تمام در سکوت بسر می برد سپس رو کرد به من و گفت : وقتی به تلاوت قرآن گوش می کنم مو به بدنم سیخ می شه.
راستی آدما گاهی چقدر شبیه ماشین می شن ؛ به روز مره گی می افتن ؛ خودم و می گفتم گاهی فکر می کنم من هم مثل یه ماشین وظیفه ام اینه که فقط بنویسم مثل یه ماشین متنی رو در اختیار جوون ها بگذارم یا گاهی فکر می کنم من هم مثل اون چهار پایی که کارش حمل کتابه فقط دارم یه سری معلومات رو با خودم حمل
می کنم ثمره اش هم اینه که گه گداری یه چیزایی از اونا رو روی صفحه وبلاگم
می نویسم مثل یه ماشین اتوماتیک
اما این نوشته روح داشته باشه ؟ در خواننده تولید انرژی کنه؟ وجود اونو تسخیر کنه ؟ ووووو بالاخره قرآن رو از مهجوریت دربیاره؟
نه! تو این باغ ها نیستم ، خواب دیدی خیر باشه!!
بگذریم، من کجا و این حرف ها کجا؟!