....ادامه ماجرا
سخنان امام جماعت گر چه به طول انجامید اما برای علی و حسین شیرین بود.
حاج آقا ادامه داد...
البته از این مطلب نباید غافل بودکه :
چه بسااگر ما از آن عالم خبر داشتیم که یک لحظه معلولیت چه عوضى دارد ، همه آرزو مى کردیم که اى کاش معلول بودیم «فَلاتعلم نَفس ما أُخفى لَهُم مِن قُرّة أعیُن ... ;(سجده ، 17) هیچ کس نمى داند که چه پاداش هاى مهمى که مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده .» ; ولی در عین حال اگر معلولى خداوند عالم را نافرمانى و از هواى نفس و شیطان پیروى کرد و جهنمى شد ، مقصر خود او است (همانند دوزخیان دیگر) ; و معلولیت ، گرچه ممکن است باعث تخفیف و تسهیل در عذاب شود ; ولى بالاخره معلول ها هم انسان و تمام انسان ها داراى تکلیف و حساب و کتاب هستند ; البته این امید وجود دارد که حساب آنها آسان تر از دیگران باشد .
علی و حسین که با جان و دل به سخنان حاج آقا گوش می دادند و ظاهرا حرف ها براشون تازگی داشت، یه نگاه به همدیگر انداختند .
چهره علی نشانی از رضایت داشت و حسین کمی از خجالت قرمز شده بود ؛ شاید منشأ این خجالت ذهنیتی بود که برایش ایجاد شده بود و آن را به زبان آورده و پیش داداشش از خدا شکایت کرده بود.
حاج آقا امام جماعت که دید بچه ها خیلی با دقت به حرف ها گوش می دهند ادامه داد دوستان خوبم می دانید که دنیا مزرعه آخرت و محل مسابقه و کوشش و آزمایش است ، و همه چیز دنیا ; مال ، فرزند ، مقام ، صحت و سلامت ، لذت و آسایش ، درد و بیمارى ، کورى و کرى ، و تمام بدى ها و خوبى هاى دنیا وسیله آزمایش است . قرآن کریم مى فرماید : «نَبلُوکم بِالشّر وَ الخیر فِتنة وَ إلَینا ترجعون ;(انبیاء ، 35) شما را با بدى ها و خوبى ها آزمایش مى کنیم ; و سرانجام به سوى ما بازگردانده مى شوید» ، و در آیه 155 بقره مى فرماید : «قطعاً همه شما را با چیزى از ترس ، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم ; و به استقامت کنندگان بشارت ده » ; بنابر این ، دنیا جاى تلاش و آزمایش بوده ، جاى آسایش و لذت بردن نیست ; زیرا این لذت ها و آسایش هاى دنیایى نیز خود وسیله آزمایشند و افراد ، با وسایل مختلف آزمایش مى شوند . یکى با بینایى و شنوایى و دیگرى با کورى و کرى و یا درد و رنج و یا... ; و در نظر اهل حقیقت و معرفت ، هر کدام از این ها که انسان را به قرب الهى برساند ، بهتر است ; به همین جهت چه بسا درد دنیایى از لذت آن بهتر باشد .
علی در حالی که سرش رو به علامت رضایت تکان می داد از سکوت چند لحظه ای حاج آقا استفاده کرد و رو به داداش حسین کرد و گفت : گذشته از این که داداش من جوون مؤمن و با خدایی هم هست و توی درساش هم نمراتش عالیه این نشون می ده اگر چه خداوند نعمت راه رفتن رو از او گرفته اما نعمت های دیگه ای به او داده که خیلی ها حصرتشو می خورند.
حاج آقا که دید خیلی دیر شده و نه خودش نهار خورده بود و بچه ها حرفاشو جمع کرد و گفت : خوب دوستان من دیگه خسته تون نمی کنم و حرف علی آقا رو با این شعر تکمیل می کنم
چو ایزد زحکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری.