شاید از خود پرسیده باشید مگر چگونه است که کسی نمی تواند مانند قرآن را بیاورد واقع امر این است که قرآن کریم بر روش ویژه اى استوار است که سخن بشرى هرگز نمى تواند به آن برسد، و حتى نمى تواند به آن نزدیک شود; زیرا قرآن در هر یک از وجوه اعجازش به طور مستقل معجزه است و احدى یاراى آوردن مثل و مانندى براى آن ندارد. جمال لفظ و کمال معنا و زیبایى عبارات در کنار بلنداى افق محتوا قرار گرفته است . کدام دانش ور و سخن ور توانایى است که بتواند چنین مفاهیم عالى و نوآورى هاى وسیع و گسترده را در همهء زمینه هاى معرفتى و شناختى ، در چنین قالبهاى موزون ودلکش و داراى جذبهء معنوى و روحانى در آورد و ساختارى مستحکم و استوار و در عین حال زیبا ارائه دهد؟!دیگر این که باید توجه داشت ، ((تحدى )) در آن نیست که سخنى همانند سخن خدا بیاورند; به گونه اى که در شیوه و نحوه تعبیر کاملا همانند باشد; زیرا این گونه همانندى ، تنها با تقلید امکان پذیر است ; بلکه مقصود از ((تحدى ))، آوردن سخنى است که مانند قرآن از نظر معنویت ، داراى جایگاهى ارجمند و والاـ و در درجه اعلاى بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد و آنچه در اینجا مطرح است ، هم سان بودن در درجه و مرتبه فضیلت کلام است ; افزون بر این ها، اساسا خداوند، امکانات لازم را براى مقابله با قرآن در اختیار بشر قرار نداده است و معناى ((صرف )) در آیه 146، سوره اعراف که مى فرماید ((سَأَصرِفُ عَن ءَایَــتِىَ الَّذِینَ یتکبَّرون فِىالاْ ءَرْضِ بِغَیرِ الحَق ِّ. . . ; کسانى را که به نا حق در این سرزمین تکبر مى ورزند، از آیات خود باز مى دارم . . . )) همین است ; یعنى براى بشر،امکانات تباه سازى آیات الهى فراهم نیست . نکته دیگر این که قرآن کریم در زمانى نازل شد که ادبیات عرب در اوج خود بود و هیچ دلیلى وجود ندارد که ادبیات کنونى عرب پیشرفته تر از آن زمان باشد چرا که در حال حاضر ادبیات عرب هم مانند بسیاری دیگر از زبان ها اصالت خود را از دست داده و با دیگر زبان ها آمیخته شده است بنابراین زمانی که ادبیات عرب اصیل در اوج شکوفایی بود آن ها نتوانستند چنین معارضه ای را پاسخ دهند حالا می توانند؟!
و جالب این که بزرگ ترین ادباى نامدار کنونى جهان عرب ،خود را در برابر نهج البلاغه بسیار کوچک و ضعیف مى شمارند تا چه رسد به قرآن که کلام خداوند متعال است