به بهانه شب رحلت پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
گریه نجاشی
در نخستین هجرت مسلمین به سرزمین حبشه، نجاشی پادشاه حبشه آنها را خواست تا از حالشان خبردار شود، جعفر بن ابوطالب که سخنگوی آنان بود جلو رفت و گفت: ای پادشاه! ما قوم جاهلی بودیم، بتها را میپرستیدیم، مردار میخوردیم، فساد و فحشا میکردیم، ارتباط با محارم را قطع و همسایه را فراموش کرده بودیم، زورمند، ناتوان را میخورد، ما بر این حال بودیم تا اینکه خداوند پیامبری را از میان خودمان بر ما فرستاد که اصل و نسبش شناخته شده، راستگو، امانتدار، عفیف است، او ما را به سوی خدا دعوت میکرد... تا اینکه قریش ما را در تنگنا قرار داده و ما را از دینمان جدا ساخت و از سرزمینمان بیرون راند ما هم میل به جوار شما پیدا کردیم و امید داریم نزد شما به ما ظلمی نشود. نجاشی بدو گفت:آیا چیزی که از سوی خدا آورده باشید همراه دارید؟ جعفر پاسخ داد: آری، نجاشی گفت: آن را بر من بخوان، جعفر آغاز سوره مریم را خواند، همین که نجاشی این آیات را شنید آنقدر گریه کرد تا محاسنش خیس شد. اسقفهایی که آنجا حضور داشتند نیز به قدری گریستند که کتابهایی که در دست داشتند از اشکشان خیس شد آنگاه نجاشی به آنها گفت: این کلام و آنچه مسیح آورده هر دو از یک نورند.
السیره النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 359ـ360