از هشام بن حکم نقل شده است که چهار نفر از دشمنان اسلام و از استوانههای فصاحت و بلاغت به نامهای ابن ابی العوجاء، ابو شاکر دیسانی، عبدالملک بصری و ابن مقفع در خانه خدا جلسه سری تشکیل دادند و در آن به سخریه حجاج و طعن قرآن پرداختند، سپس ابن ابی العوجاء از آنها خواست تا هر یک، ¼ قرآن را نقض کند تا در نتیجه نبوت حضرت محمد(ص) و بدنبالش دین اسلام را زیر سؤال برند، قرار آنها سال بعد در همان مکان بود، سال بعد دوباره جلسه را تشکیل دادند، ابن ابی العوجاء آغاز سخن کرد و گفت: از زمانی که از یکدیگر جدا شدیم تا به این لحظه در این آیه اندیشیدم «فلما استیأسوا منه خلصوا نجیا» (یوسف،80)؛ اما در فصاحت آن با حفظ تمام معانیش، ماندم و نتوانستم چیزی بر آن بیفزایم و همین آیه مرا از اندیشیدن در سایر آیات باز داشت. عبدالملک گفت: از زمانی که از شما جدا شدم درباره این آیه میاندیشیدم «یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لوا اجتمعوا له و ان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب» (حج،73)؛ اما مانند آن را نتوانستم بیاورم.
ابوشاکر گفت: از زمانی که از شما جدا شدم در این آیه میاندیشیدم «لو کان فیهما آلهه الاّ الله لفسدتا» (انبیاء،22)؛ اما نتوانستیم مانند آن را بیاورم، ابن مقفع گفت: ای گروه! این قرآن از جنس کلام بشر نیست من نیز از لحظهای که از شما جدا گشتم در مورد این آیه میاندیشیدم «و قیل یأرض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعداً للقوم الظالمین» (هود،44)؛ اما به کنه آن پی نبردم و مانند آن را نتوانستم بیاورم. هشام ادامه میدهد که در همین حال امام جعفر صادق(ع) از کنار آنها گذشت و این آیه را خواند: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً» (اسراء،88). آنها به یکدیگر نگریستند و در مقابل عظمت قرآن به عجز و ناتوانی اقرار کردند.